محل تبلیغات شما
عباس رحمتی
به نام نامی حضرت دوست
گاهی دل خسته می شود و کلام گسسته ،بند بند دل آدم می لرزد و می ترسد و میچرخد و بی خود می شود در میانه خیل الفاظ شاعرانه و عارفانه وبی معنا و نمی دانی که امروز چه مرگت شده است.بی خود دلت یک گوش می خواهد که فقط بشنود .ویک شانه برای گریه کردن می خواهی و بس.
 تو یک زبان شده ای پر از فریاد ،غوغا ولی بی انتها یی.وتو چه می دانی که بی انتهایی چقدر تلخ است و دردناک. نمی دانی در کدام افق لنگر خواهی انداخت و یا نصیب تو از بی انتهایی دریا چه میشود.
امروز  از آن روزهاست،که قلم بی معنا ست ،ودل رها شده است در پهنای آسمان آبی خاکستری،نمیدانم من نیستم یا او نیست ،کدام در کدام سوی جهانیم، خدا می داند.

پس به  این مقال حرجی نیست که نیست .فقط قلم بر دفتر دل می رقصد و می رقصد و می رقصد ،و در این سماع صوفیانه به دنبال شاه دُری می گردد یگانه و بی مثال و به یاد قیصر می افتم که چه زیبا گفت:

من و این ایام و ارتباطات نا گسسته ولی پنهان

ارتباط محیط با اثر گذاری تکنیک های مذاکره

ارتباط زندگی با سطح هزینه

بی ,دل ,رقصد ,دانی ,معنا ,نمی ,می رقصد ,و می ,بی انتهایی ,بی خود ,دانی که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

keinavoltu هستی مداد پیشرو magquewewic Gustavo's life مهدویت، نقد شیخیه و بهائیت Clark's page لژیون یازدهم نمایندگی حر بزرگ ترین وب سایت کلیپ